خونه مامانی
ساناز خوشگل مامان چند روز تعطیلی رو رفتیم خونه مامانی خاله همش باهات بازی می کرد دیگه درس و مشقش یادش رفته بود همش بغلش بودی دایی ها برات یه خرس گنده پشمالو قرمز خریده بودند هر وقت خرسه رو می دیدی دستاتو تکون می دادی همش بهش نگاه می کردی و ذوق می کردی کلی دایی ها باهات بازی کردند همش می خندیدی با اینکه حالت هم زیاد خوب نبود آخه بدجوری سرفه می کردی اونجا بردیمت دکتر خاله بهت بای بای کردن را یاد داد همش دستو تکون می دادی تازگی ها دستاتو یه جوری تکون می دی انگار داری نانای می کنی خلاصه موقعه برگشتن خاله و مامانی و بابای ناراحت بودند دوست داشتن بیشتر می موندیم. &nbs...
نویسنده :
زهره
9:10