اولین برف زمستانی
دو روز بود برف می بارید امسال زمستان توی پاییز آمد ساناز خانم با دیدن بارش برف خیلی تعجب کرده بود آخه تا حالا برف ندیده بود از شانس بد ما بابای هم جمعه ماشینو فروخته بود ما مجبور بودیم این چند روز بدون ماشین بیرون بریم.
دوشنبه عید قربان بود با خانواده عموت رفتیم شهریار خونه دختر عموی بابا که اسمش نرگسه.
نرگس خانم یه دختر سه ساله داره که اسمش نسا خانومه، نسا اسباب بازیهایشو اورد باهاش بازی کنی خیلی بامزه بود تا عصر اونجا بودیم و برگشتیم خونه. توی این چند روز هم حسابی برف اومده و همه جا سفید شده برگ درخت ها هنوز نریخته اما برف اومده و حسابی سفید پوش کرده همه جا رو.
دختر گلم تازگی ها خیلی به لباس شوئی گیر می ده همش می ره لباسشوئی رو روشن می کنه وقتی هم بهش می گی دست نزن نگاه می کنه و می خنده دوباره دگمه هاشو فشار می ده. دختر نازم تازه می دونه که باید کدوم دگمه رو باید اول بزنه تا روشن بشه.