sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات ساناز

برف زمستانی

1390/11/1 14:07
نویسنده : زهره
506 بازدید
اشتراک گذاری

نایت اسکین

امروز صبح از خواب که بیدار شدم دیدم همه جا سفید شده بعد ساناز خانوم بردم پشت پنجره خیلی تعجب کرده بودی مامان به خاطر همین اِخ می کردی.تعجب ساناز خانم چند روزی بودی که حالاش زیاد خوب نبود آخه انفولزای سختی گرفته بود و شبها هم درست نمی خوابید. خوشگل مامان خیلی اذیت شد آخه شب خیلی تب می کردی و من و بابای خیلی می ترسیدیم قربونت برم انقدر مظلومی شب هم از سرفه بیدار می شدی اما خدا را شکر از دیروز تا حالا بهتر شدی.

049049049049049049049049

دیروز با بابای رفتیم برات لباس خریدیم ساناز خانم تازگی می خواد خودش راه بره و دیگه بغلش می کنی گریه می کنه تازه می گه دست بهم نزنید بزارید خودم راه برم به هر مغازه ای که توی خیابان بهار می رسیدیم می رفتی پشت ویترینش و به عروسکا نگاه می کردی و می گفتی آبوی آبوی.

نایت اسکیننایت اسکیننایت اسکیننایت اسکین نایت اسکین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)