sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات ساناز

خونه مامانی

1391/9/18 13:43
نویسنده : زهره
311 بازدید
اشتراک گذاری

روز دوشنبه 13/9/91 اعلام شد که به علت آلودگی هوا تهران به مدت دو روز تعطیل است و همین بهانه ای شده برای مسافرت بهمین خاطر رفتیم خونه مامانی خاله فرزانه هم همراه ما آمد عمو محسن و خاله فرخنده هم بودند بعد از عقد خاله این اولین باری بود که با عمو محسن خونه مامانی بودیم خلاصه خیلی خوش گذشت هم دور هم بودیم. عمو محسن برات یه قورباغه سبز که روسری سرش کرده بود خریده بود و تو از دیدن آن خیلی خوشحال شدی و توی این چند روز همش با خاله فرخنده داشتی بازی می کردی و اصلاً سراغ من و بابات نمی اومدی. صبح جمعه با عمو محسن و خاله فرخنده رفتیم کوچری توی جاده یه گله گوسفند بود که تو از دیدن اونها مرتب صدای بع بع در می آوردی سر سفره که می رفتیم ساناز خانم به نشستن همه گیر می داد می گفت درست بشین درست بشین و تا درست نمیشتن ول کن نبودی. دایی حامد برات لاک خرید و بقول خودت لاکِ زدی یه صورتی یه آبی.

یه شب هم موقعه خواب پاشدم دیدم نیستی بعد از گشتن متوجه شدم رفتی روی دست دایی حامد خوابیدی فکر کنم گرمت شده بودی.

خلاصه این چند روز هم گذشت ما برگشتیم.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)