sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات ساناز

سه سالگی ساناز خانم

1392/6/25 22:25
نویسنده : زهره
650 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز دوشنبه ساناز خانم ابرو کمون مامان سه ساله شد

 

 

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥تولدت مبارک♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

 

 

 

همیشه به قداست چشمهای تو ایمان دارم چه کسی چشمهای تو را رنگ کرده است

 

چه وقت دیگر گیتی تواند چون تویی خلق کند؟فرشته ای فقط در قالب یک انسان

 

فقط ساده می توانم بگویم تولدت مبارک 

پلک جهان می پرید

دلش گواهی میداد

اتفاقی می افتد

اتفاقی می افتد

و

فرشته ای از آسمان فرود آمد

تولدت مبارک

 

دختر کوچولوی من داره بزرگ می شه خودش می گه ببین بابا قدم بلند شده الهی قربون اون ناز و ادات برم .

 

چهارشنبه عصر با دایی وحید که اومده بود تهران رفتیم خونه مامانی آخه شنبه عروسی پسر عمه من مجید بود روز جمعه هم خاله فرزانه با شوهرش اومد محسنی هم اومد .می خواستم برات اونجا تولد بگیریم اما همه با هم نبودند دایی محمد هم خیلی دیر اومد و دیگه نشد اما می خوام یه تولد خوب و قشنگ برات بگیرم. یک شب قبل عروسی هم با خاله ها و عمو محمد و خاله ها و دایی حامد رفتیم بیرون پارک ساحلی که وسیله بازی داشت و با خاله فرزانه رفتی و ماشین سوار شدی می خواستی قطار سوار شوی اما قطارشون کار نمی کرد آخه ساناز خانم شهر بازی رو خیلی دوست داره و همش می گه بریم شهر بازی.یه کارتون داری که توش یه قطار مهربون پیر هست و دوتا بچه میرند و سوارش می شوند به همین خاطر فکر کنم خیلی از قطار خوشت میاد.

 

توی عروسی ساناز خانم از دیدن رقص نور تعجب کرده بود.اما زیاد نرقصیدی نمی دونم چرا و همش رفتی پیش بابات موندی.

ساناز خانم وقتی عصبیانا (آخه ساناز خانم به عصبانی می گه عصبیانا) می شه خیلی بامزه میشه.

فقط می خوام بدونی که من و بابای خیلی دوستت داریم و زندگی ما با وجود گلی چون شما رنگ و بوی ماندگار پیدا کرد و آرزوی خوشبختی و سعادتمندی ناناز خانم را داریم.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)