تولد ساناز خانم
روز دوشنبه 25/6/1392 بعد از در روز مرخصی از خونه مامانی برگشتیم آخه عروسی رفته بودیم و روز تولد نانازم بود اتفاقاً همون روز عمو علیرضا به همراه مبین و مامانش آمدن تهران خونه عموت، سحر زنگ زد که ما هم بریم اونجا گفت تولد ساناز کیک بگیرید بیاد اینجا براش تولد بگیریم.
رفتیم از شیرینی بی بی برات کیک و شمع خریدیم و رفتیم بعد شام خاله سحر هم با بچه هاش اومد و تولد ساناز خانم برگزار شد ساناز خانم خیلی خوشحال بود و اجازه نمی داد که من و بابای باهاش عکس بگیریم می گفت تولد من تولد من. اما به مبین اجازه می دادی که پشت میز وایسه و کلی هم با هم بازی کردیدو کلی از دیدن مبین ذوق کرده بودی.
خاله ها و مامانی هم بهت زنگ زدند و تولدت رو تبریک گفتند. الان خانم کوچولوی مامان سه سالش تموم شد. دیگه خانم شدی انگار همین دیروز بود که فرشته کوچولوی من به دنیا اومد.
خیلی دوستت دارم مامان
انشاءا... مامان 120 ساله بشی.
روز بعد هم به همراه عمو رسول و عمو علیرضا رفتیم پارک ملت و شام خوردیم و برگشتیم خانه موقعه برگشتن ساناز خانم کلی گریه کرد و حاضر نبود که از پیش مبین و سحر بیاد روز صبح روز بعد هم عموت برگشت. ساناز خانم عصر می گفت می خوام برم پیش مبین آخه مبین رو خیلی دوست داری مبین هم همینطور.