sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 5 روز سن داره

خاطرات ساناز

عید قربان

1392/7/28 14:30
نویسنده : زهره
525 بازدید
اشتراک گذاری

سلام خوشگل مامان امروز 28/7/92 است

ببخشید که دیر به دیر میآم برات مطلب می نویسم،

ساناز خانم ابرو کمون مامان مثل بلبل حرف می زنه همش که در حال عروس شدن و مرتب لباس عروس می پوشه .

هفته پیش چهارشنبه عید قربان تعطیل بود بهمین خاطر فرصت را غنیمت شمرده و شنبه رو هم مرخصی گرفتم و رفتیم خونه آبا ساناز خانم هم خیلی خوشحال بود که داره میره پیش مبین کوچولو

آخه ساناز خانم با مبین خیلی جور و کلی با هم بازی می کنند دوتای که با هم حرف می زنید خیلی بامزه هست چون مبین ترکی حرف می زنه و ناناز هم فارسی.

شنبه 27 مهر هم تولد مبین بود به بابا جمعه شب گفتم رفت کیک خرید و تولد گرفتیم مبین و ساناز هر دو با هم کل خوشحالی کردند خیلی بامزه شده بودید آنقدر خندیدیم بعدش هم ساناز خانم نانای کرد.

شبنه ساعت 2 برگشتیم تهران اما سانازخانم دوست نداشت بیاد می گفتی می خوام برم پیش مبین

وقتی رسیدیم خونه هم می گفتی می خوام برم پیش خاله خندوده و گریه می کردی.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)