sanazsanaz، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات ساناز

تب کردن نازدونه

1390/6/2 11:53
نویسنده : زهره
399 بازدید
اشتراک گذاری

ساناز خانم یکی دو روزه شب تب می کنه دیشب با بابای بردیمت بیمارستان مفید اونجا ازت خون گرفتند. آزمایش خونت خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت.

دیشب شب بیست و سوم ماه رمضان شب قدر بود. اونجا بچه های مریض زیادی بودند که پدر و مادرشون خیلی نگران سلامتی بچه هاشون بودند. از خدا می خوام توی شب عزیز همه مریض ها رو شفا بده. 

و این دعا رو زمزمه می کردم.

« أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ »

الهی

 

نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی

 

در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی

 

کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی

 

 

 

امروز قراره با خاله فرزانه بریم خونه مامانی خیلی وقت خونشون نرفتیم حسابی دلشون برات تنگ شده.  امید به خدا دیگه امروز تب نکنی اما قرار با بابای قبل از مسافرت امروز بریمت پیش دکتر خودت تا خیالمون راحت بشه. مامانی می گه تبت به خاطر دندون در آوردن آخه دندون نیش بالات یک کم جاش سفید شده به نظر می یاد داره دندون کوچولوی ساناز خانم در می یاد.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

زهره
4 شهریور 90 2:44
خدا برات حفظش کنه عزیز دل رو. خوشحال میشم به سایت ما هم سر بزنید. با اجازه ات لینکت میکنم