تب کردن نازدونه
ساناز خانم یکی دو روزه شب تب می کنه دیشب با بابای بردیمت بیمارستان مفید اونجا ازت خون گرفتند. آزمایش خونت خدا رو شکر هیچ مشکلی نداشت.
دیشب شب بیست و سوم ماه رمضان شب قدر بود. اونجا بچه های مریض زیادی بودند که پدر و مادرشون خیلی نگران سلامتی بچه هاشون بودند. از خدا می خوام توی شب عزیز همه مریض ها رو شفا بده.
و این دعا رو زمزمه می کردم.
« أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَكْشِفُ السُّوءَ »
الهی
نه من آنم که ز فیض نگهت چشم بپوشم
نه تو آنی که گدا را ننوازی به نگاهی
در اگر باز نگردد ، نروم باز به جایی
پشت دیوار نشینم ، چو گدا بر سر راهی
کس به غیر از تو نخواهم
چه بخواهی چه نخواهی
باز کن در ، که جز این خانه مرا نیست پناهی
امروز قراره با خاله فرزانه بریم خونه مامانی خیلی وقت خونشون نرفتیم حسابی دلشون برات تنگ شده. امید به خدا دیگه امروز تب نکنی اما قرار با بابای قبل از مسافرت امروز بریمت پیش دکتر خودت تا خیالمون راحت بشه. مامانی می گه تبت به خاطر دندون در آوردن آخه دندون نیش بالات یک کم جاش سفید شده به نظر می یاد داره دندون کوچولوی ساناز خانم در می یاد.